هفته سی ام 28 شهریور
پسر کوچولوی سی هفته ای من سلام
وای خدایا بالاخره من و پسرم وارد هفته سی ام شدیم ، مرسی خدا جونم
چقدر زود گذشت باورم نمیشه ، پسرم داره روز به روز بزرگ و بزرگتر میشه و من عاشق تر
مامانی برات خبرای خوب و بد دارم
اول خبر بد رو بگم (زیاد بد نیست نگران نشو) متاسفانه من هفته پیش رفتم آزمایش GCT که مربوط به دیابت بارداری هست رو دادم ولی جوابش زیاد خوب نبود، قندم بالا بود البته خیلی نه یه کم ، حد نرمالش 140 بود که برای من 152 شد خانم دکتر بهم رژیم غذایی داد ، بهش گفتم خانم دکتر من تو این هفت ماه وزن که اضافه نکردم هیچ تازه لاغرتر از زمان بارداریم هم شدم چرا قندم رفته بالا گفت ربطی به اینا نداره و اکثر خانومای باردار در معرض خطر هستند حالا شانس من ، من در معرض قرار گرفتم حالا باید رژیمم رو رعایت کنم تا دو هفته دیگه برم دوباره آزمایش بدم . هییییییییییییییییییی حالا که گفته رژیم بگیر من تازه اشتهام باز شده و دلم میخواد غذا بخورم ولی ن م ی ت و ن م
خب حالا مامی جونم خبر خوب رو بهت بدم ، من و بابا هفته پیش رفتیم نمایشگاه سرویس خواب نوزاد که تو یافت آباد به مدت یک هفته برگزار شده بود ، دوسته خوبم بهم زنگ زد که برو حالشو ببر چون همه مارک ها باهم دیگه یه جاست ، ما هم از خدا خواسته رفتیم ، و تخت و کمد خوجل شما رو از کپل پا (مدل Julian) خریدیم . مامانی خیلی تختتون خوشگله من و بابا که خیلی خوشمون اومده ازش تازه رنگش هم مورد علاقه باباست "آبی" البته آبی و سفیده ، مبارکت باشه پسر گلم
شیطونکم الان که دارم مینویسم فکر کنم داری فوتبال بازی میکنی چون حسابی بالا پائین میپری ، قربونه اون دست و پات برم مننننننننننننننننننننننننن عشقم
راستی من کلاسهای بارداری و آمادگی برای زایمان رو دارم میرم با یکی از دوستام که مثله من مامی شده و نی نیش دقیقا همسن شماست ولی با این تفاوت که اون دخمله ، هفته پیش هم با بابا رفتیم کلاس چون گفته بودن که با همسرای مهربونتون بیایید، فکر کنم بابا کلی چیز میز یاد گرفته چون از اون هفته تا حالا حرفای قلمبه سلمبه زیاد میزنه قربونش برم که داره الان میخنده ( ای جونممممممم )
خب امروز انگاری خیلی برات نوشتم چون خیلی وقت بود که نیومده بودم برات پست بزارم
مواظب خودت خودم و خودش (بابای مهربون) باش پسرکم