سیسمونی آقا آرتین و وداع با روز آخر بارداری شیرینم
سلام آرتینم ، نفسم ، همه وجودم
خوبی مامانی ، جات تنگ شده آره، میدونم از کم تکون خوردنات معلومه . ولی این یه روز رو هم طاقت بیار پسرکم ، داره کم کم لحظه موعود نزدیک میشه . از دستم ناراحت نشی مامانی ولی راستش دلم خیلی زیاد برای این دوران دوست داشتنیم تنگ میشه آخه من خیلی حسودم دوست دارم وقتی یه چیزی متعلق به منه مختصه خودم هم همیشه بمونه اصلا دوست ندارم با کسی تقسیمش کنم . گفتم که حسودم دیگه. راستی مگه میشه قلب کسی بیرون از جسمش بتپه، پس چرا قراره قلب من فردا بیرون از دلم بتپه........
اما از همه قشنگتر دیدن روی ماه شماست پسرگلم ، ان شالله فردا روی ماهت رو می بینم... وقتی تصور لحظه ای که میخوام برم بیمارستان، خداحافظی با بابا برای رفتن به اتاق عمل ، گریه و دیدن شما رو پیش خودم مجسم میکنم ناخداگاه گریم میگیره. نمیتونم باور کنم داری میایی پیشم ، یعنی خدای مهربونم منو لایق مادر شدن دونسته... خدایا شکرت
فکر میکنم این بهترین هدیه میتونه برای یک بنده از طرف معبودش باشه ، خدا جونم قسمت میدم به حق این ماه که آرتینم سالم بدنیا بیاد، قسمت میدم که تو تربیت صحیح پسرم همیشه کمکم کنی، خیلی ها بهم گفتن براشون دعا کنم آخه یعنی من لیاقتش رو دارم که وسیله ای بشم از طرف دیگران برای درخواست حاجت.....
دیگه روز آخره ، تقریبا همه کارام رو کردم ، لباسام و لباسای شما رو هم جمع کردم ، اصلا هم استرس ندارم ، امیدم خیلی زیاده خیلی . میدونم زایمان راحتی پیش رو دارم.
اشکام نمیزاره زیاد تایپ کنم دیدم تار شده . اینا اشکای شوقه دیدن پسرم هست، اشکای خداحافظی با دوران قشنگ و لذت بخش بارداریم، اشکای رسیدن به آرزو.
پسرم میدونم دیر شد ولی من نتونستم عکسای سیسمونی رو زودتر از اینا بزارم تو وبلاگت ، چون هم سرعت اینترنتم خیلی بد بود هم اینکه اتاقت یخورده کار داشت مامانی . حالا بازم خداروشکر طلسم شکسته شد.