هفته نهم 18 اردیبهشت

شیطونکمممممممم

سلام عزیزه دله مامان ، خوب حسابی دله مامانی رو آشوب میکنی ها ، اینقدر وروجک شدی که همش میترسم خدایی نکرده اتفاق بدی بیوفته واست مامی جونم ، دیشب وقتی میخواستم بخوابم اینقدر دلم درد گرفته بود که گفتم خدایی نکرده یه بلایی سرت اومده تا صبح همش دلشوره داشتم  صبح هم که زودی از خواب بیدار شدم رفتم سونوگرافی تا ببینمت خیالم راحت بشه ، خیلی منو ترسونده بودی مامانی باورت میشه ، خب البته تقصیر شما که نیست ، شما داری کم کم بزرگ میشی و تو دله مامانی جا باز میکنی ، الهی قربونت برم که یه جای گنده هم باز کردی .

خلاصه با کلی استرس رفتم سونوگرافی ، الهی قربونه اون دست و پای خوشگلت برم تا آقای دکتر تو صفحه مانیتور شما رو بهم نشون داد دست و پات رو بالا پایین کردی بخدا راست میگم مامان ، اولین بار بود میدیدمت اینقدر واضح آخه دفعه قبل شما خیلی کوشولو تر بودی ، بعد یه چیزی نشونم داد که همش روشن و خاموش میشد گفت اینو میبینی ولی من اصلا نمیتونستم ببینم چون دراز کشیده بودم و تصویر برام واضح نبود مجبور شدم یخورده نیم خیز بشم تا ببینم ، تا اینکه گفت اگه دیدی این قلبشهههههههههههههههههه ببین چه تند تند هم میزنه وای خداروشکر که قلبه نازه نی نیم رو هم دیدم الهی فدات بشم

مامانی میخوام عکس اون روز هم برات بزارم تا بازم ببینی که وروجکی حسابی