بالاخره معلوم شد شما یک...
مامانی سلام
الهی قربونت برم که دیگه بزرگ شدی ، اینقدر بزرگ شدی که تکونات رو حس میکنم عزیزمممممممممم، مامانی امروز میدونی چه روزیه امروز تولد منه ، خیلی روز خوبیه نه اینکه تولد منه اینکه من دیشب یکی از بهترین شبهای عمرم رو گذروندم واقعا از ته دلم میگم خیلی خوشحال بودم چون بابا منو حسابی سوپرایز کرده بود (الهی قربونش برم) خدایا سایه این شوهر خوب رو از سرم کم نکن.
ما دیشب رفتیم بیرون مثلا شام بخوریم بمناسبت تولده من ، اما من وسطای راه دلم درد گرفت به بابا گفتم برگردیم خونه ولی دیدم بابا اصلا انگار دوست نداره به حرفم گوش بده و داره رانندگیش رو میکنه اولش خیلی حرصم گرفته بود که یعنی چی چرا به من اهمیت نمیده بابا که قبلا تا میدید من دلم درد میگیره اگر جایی بودیم سریع برمیگشتیم خونه ولی ایندفعه.... نمیخواستم باهاش بحث کنم که خدایی نکرده دعوامون بشه اونم شبه تولدم
خلاصه رفتیم قلهک ، منم تو قیافه بودم تو ترافیک بودیم که بابا گفت میخوای پیاده شیم قدم بزنیم یخورده مغازه ها رو ببینیم شاید دل دردت خوب بشه ، وای کلی حرصم گرفته بوددددد باورم نمیشد نمیدونستم چجوری بگم بابا من دلم درد م ی ک ن ه ولی بازم جلوی زبونم رو گرفتم گفتم خرابش نکنم امشبو، خلاصه دو سه دقیقه بعد گفتم خب نزدیکه مغازه های سرویس چوبه نوزاد نگه دار قدم بزنیم اما بابا یه جایی پارک کرد که خیلی مونده بود به اون مغازه ها ، ولی بازم هیچی نگفتم چون موقع پیاده شدن سوپراستار رو دیدم حدس زدم میخواد بگه اول بیا شام بخوریم بعد قدم بزنیم بالاخره یه خورده آروم شدم رفتیم تو وقتی از پله ها بالا رفتیم و نزدیکه یه میزه بزرگ شدیم حسابی شوک زده شدمممممممممممممممممم وای بابا منو سوپرایز کرده بود بازم الهی قربونش برم که همیشه سوپرایزم میکنه ، عاشقشم.
بابا برای تولده من از شبه قبلش با دوستاش هماهنگ کرده بود و همه رو شام دعوت کرده بود که بیان اونجا وقتی من بچه ها رو دیدم اولش خیلی ناراحت شدم چون فکر کردم بهشون گفته تولده منه ولی بابا اصلا به کسی نگفته بود فقط گفته بود یه مهمونیه ، خیلی خوش گذشت مامی میدونی بابا نوزده نفر رو دعوت کرده بود اما چهار نفر نیومدن کار داشتن ولی با این حال یکی از بهترین شبای عمرم بود مخصوصا وقتی که شام رو خوردیم و بابا رفت و با یک کیک صورتیه خیلی خوشگللللللللللللللللللل و خوشمزههههههههههههه اومد بچه ها همه کف کرده بودن وای نمیدونی مامانی خیلی خوشحالم که بابا منو اینجوری سوپرایز کرد اصلا فکرش رو هم نمیکردم اینقدر شبه به یاد موندنی بشه البته بگم بابا بهم گفت اینا همه کادوی من و جوجه کوشولو هست ، مامی جون دوست دارم این اخلاقت هم به بابا بره همیشه دلش میخواد یجوری آدم رو هیجان زده کنه عشقه اینجور کارهاست ، راستی یه کادوی خیلی خوشگل هم برام خرید که عکسش رو برات میزارم عزیزم، تازه بچه ها کلی عکس انداختن ولی من چون الان بهشون دسترسی ندارم مجبورم صبر کنم تا وقتی دیدمشون عکسارو بگیرم بیام بزارم اینجا تا مامی رو توی روز تولدش که بابای مهربونت براش گرفته بود ببینی چه ذوق زده ست
اینم یه عکسه دیگه :
بله یه ساعت خیلی خیلی خوشگل از طرف بابا و گل ......
اینم کیک تولد خوشگله من :
این دو تا عکس رو بابا یواشکی از تو ماشینش انداخته
خب حالا نوبت منه که بگم شما یک :
آره مامانی شما یک پسری ، پسر مامان و بابا . آخ قربونت برم که دلم میخواد زودتر بزرگ بشی و بیایی تو بغلم تا حسابی بوست کنم مامان
پسر گلم میدونی که امروز 26 تیر روزه تولدمه ، و خدا هرکی روز تولدش آرزو کنه آرزوش رو برآورده میکنه ، و منم علاوه بر دعاهایی که برای دیگران کردم بعدش برای شما دعا کردم که ایشالله یه پسر سالم و صالح باشی عزیز دلم ، این دعاها خیلی بهم چسبید چون خیلی خوب حس کردم خدا صدام رو میشنوه آخه میدونی دیشب بارونه خیلی خوشگلی اومد خیلی دلم میخواست برم زیر بارون قدم بزنم تازه الانم بازم داره میاد ، هوا خیلی خوبه خداروشکر ، چی میشه همیشه اینقدر هوا خوب باشه خدا.
مامانی خیلی مواظبه خودت باش
دوستت داریم خیلی زیاد