ناب ترین لحظه ها
سلامممممممممممممممم ماما جونم
پسر قشنگممممممم من اومدم با خبرای خیلی خیلی خوببببب ، خبرایی که همیشه منتظر شنیدنش بودم. بله بالاخره روز 25 خرداد وقتی که شما شش ماه و شانزده روزت بود اولین کلمه رو از لبای خوشگلت دادی بیرون و گفتی مـــــــــامـــــــــا.
چقدرم خوشگل میگی ، دوبار تو گریه هات شنیده بودیم البته به صورت نامفهوم ولی اینبار خیلی شاهکار کردی عشقم، شاخ دراوردمممم خیلی واضح گفتی ماما، انگاری دنیا رو بهم دادن ، چه حسه خوبیه وقتی برات ثابت میشه مادری و یکی تو را مادر صدا میزند.
خیلی جالبه که از اون روز تاحالا مدام میگی ماما و من ناخداگاه خندم میگیره ، نمیدونم حالا چرا خنده... انگار باورش سخته که تو پسر کوچولوی من میتونی منو صدا کنی ، وقتی هم که داری گریه میکنی و میگی ماما دستای کوچولوت رو هم به طرفم دراز میکنی یعنی بغلم کن. بابا هم وقتی شنید گفتی ماما خیلی خوشحال شد اونم خنده اومد رو لباش . تازه همش سعی میکرد تند تند کلمه بابا رو بگه تا اون رو هم صدا کنی که خوشبختانه بابا رو هم خیلی زود گفتی ، یعنی فرداش وقتی که داشتم میخوابوندمت خیلی سعی کردی تا کلمه " ب " رو بگی بعد سریع گفتی با با . حالا دیگه ورد زبونت شده ماما و بابا ، چندباری پشت سرهم گفتی ماما بابا و من حسابی بالا پایین پریدم از خوشحالی .
وروجکم شما دیگه چهار دست و پا رو هم خیلی خوب میری و باید همش دنبالت دوید تا چیزی رو بهم نریزی ، بعضی وقتا که از چهار دست و پا رفتن خسته میشی سعی میکنی بشینی ولی نمیتونی ، فکر میکنم با توجه به پیشرفت خیلی خوبه حرکاتت نشستن رو هم خیلی زود یادبگیری .
چه ماه خوبی بود این خرداد، هم چهاردست و پا رفتن رو یاد گرفتی هم گفتی ماما و بابا و هم خداروشکر سر واکسن شش ماهگیت اصلا اذیت نشدی ، البته بگذریم از پروسه سخته دندون دراوردنت که کشته منو.
اینم برای پسر باهوشم