سه رقمی شدی :)

پسر گلم سلام

عشقم سه رقمی شدن روزهای زندگیت مبارک باشه

پسرکم امروز شما 101 روزه شدی ایشالله 101 سالگیت مامان جونم ، آخ که نمیدونی چقدر شیرین تر شدی، همونطور که بابای مهربونت گفت اینقدر صداهای بامزه از خودت درمیاری که دلم میخواد بچلونمت و بخورمت.... بابا قبلنا وقتی از سرکار میومد خونه یه راست میرفت تو اتاق لباساشو در می اورد بعد میومد باهم گپ میزدیم ولی از وقتی شما بدنیا اومدی تا از در میاد تو هرچی دستش باشه از کیفش گرفته تا خریدایی که کرده همرو نگه میداره تو دستش (حداقل محض رضای خدا نمیزارتشون زمین ) همونجوری میاد بالای سرشما کلی باهات حرف میزنه و شما هم که سریع شروع میکنی به دست و پا زدن و خندیدن . راستی بابا چند روز پیش رفته بود منیریه برای تولد مانی(پسرخالت) لباس فوتبال بخره برای شما هم دو دست لباس فوتباله نوزادی خریده خیلی بامزست یکیش لباسه کریس رونالدوست یکیش هم لباس فرهاد مجیدی که روی جفتشون اسم شما رو داده چاپ کردن ،

پسرم نزدیک به یک ماهه که همش این دستت هم تو دهنته یعنی تا مچ میکنی تو این گلوی بدبخت، خنده دارتر اینکه عق هم میزنی ولی ول کن نیستی بازم میکنی تو حلقومت البته می دونم که لثه هات میخاره و دارن آماده میشن که از توش مرواریدای سفیدت رو بیارن بیرون.

وقتی شما 90 روزه بودی بردمت چکاپ ماهانه ، خیلی خوب بود میدونی چرا

برای اینکه من و شما دو تایی باهم رفتیم ، تنهایی . این اولین بار بود که می بردمت بیرون خیلی حال کردم ، مثل گربه ها وروجک بازی دراوردی و نزاشتی تو بغلم حالت خوابیده داشته باشی میخواستی از روی شونه هام خیابونا رو نگاه کنی چقدرم بامزه نگاه میکردی کلی سوال داشتم(طبق معمول ) که توی دفترم نوشته بودم تا از دکتر بپرسم اول از همه گفتم که شما مدام دستت رو میکنی تو دهنت و آب دهنت هم مثل آبشار سرازیره. دکتر هم وقتی لثه هات رو چک کرد گفت به خاطر در آوردن دندونات لثه هات ملتهب شده و میخاره و اجازه داد که دستات رو از دهنت خارج نکنیم چون گفت بهتر از اینه که پستونک بخوری ، منم گفتم پسرم اصلا پستونک دوست نداره و میندازه بیرون . راستی مامانی شما نه پستونک رو دوست داری نه شیر خشک.

خلاصه قد و وزن شما رو گرفت ، توی 90 روزگیت شما 6100 وزنت بود و قدت هم 64 سانت که از نظر دکتر همه چیز خوبه خوب بود . خداروشکر

این روزا وقتی میزاریمت زمین خودت نیم خیز میشی و میخوای بلند شی به قول بابا یعنی میخوای بلند شی و همه چیز رو بریزی بهم . من فکر میکنم بابا رو خیلی خیلی دوست داشته باشی چون وقتی بابا صدات میکنه سریع برمیگردی و نگاش میکنی برعکس من هرچی صدات میکنم اصلا انگار نه انگار ، اصن یه وضعی 

آرتینم پارسال این موقع ها بود که من این وبلاگ رو برات درست کردم ، میخواستم دفتر خاطراتی باشه که همیشه واست بمونه ، یادمه اون موقع کلی دعا کردم که خدایا میشه بهم عیدیت رو بدی اولین بار بود از خدا شما رو خواستم و ماه بعد شما اومدی تو دلم ، الانم باز نزدیکه همون عیده با این تفاوت که یک سال گذشته بازم از خدا عیدی میخوام اینبار سلامتی شما و بابا و همه عزیزام رو.

تو ادامه مطلب چندتا عکس که هفته پیش ازت گرفتیم رو میزارم .

نمیدونم سری بعد که میام وب رو آپ کنم سال نود و دو شده یا نه در هر صورت بای تا های و بوس برای پسر شیرینم

پسر لختی و کجل مامان