آرتین عزیزمآرتین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
آراد عزيزمآراد عزيزم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه سن داره

مادرانه

دلبندم، بند بند دلت را به خدايى بسپار كه بيشتر از من هوايت را دارد....

بوی بهار

1391/12/30 4:53
نویسنده : mommy
1,334 بازدید
اشتراک گذاری

خوش‌ به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک،
آسمانِ آبی و ابر سپید،
برگ‌های سبز بید،
عطر نرگس، رفص باد،
نغمۀ شوق پرستوهای شاد
خلوتِ گرم کبوترهای مست

نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار
خوش به‌حالِ روزگار

 

آرتینم سلام و عید عروسکیت مبارک

 ما امسال ، البته طبق نظر بابا سفره هفت سین رو عروسکیش کردیم و با اجازه تون تو اتاق شما بساط رو ولو کردیم نیشخند. بخاطر همین گفتم عید عروسکیت مبارکماچ

امشب بابا جون خیلی زحمت کشید و با تمام خستگیش سفره هفت سین رو خودش تنهایی درست کرد و چید . تازه چون شب عید هم بود من سبزی پلو درست کردم و بابا رفت دوتا ماهی سرخ شده و کبابی خرید و دلت نخواد نوش جان کردیم . به من که خیلی چسبید. 

دیشب برای اولین بار با پای پیاده(بدون ماشین) سه نفری رفتیم خرید. شما بازم مثله گربه ها تو بغله بابا بودی. اولش بابا کلی کیف کرد که پسرش تو بغلشه و داره قدم میزنه ولی هنوز یک ساعت نشده گفت آی کمرم زبان ماشالله شما برای خودت هرکولی شدی و سخته که تو بغل باشی و بخواهیم خرید کنیم ایندفعه تصمیم گرفتیم اگر بازم بدون ماشین رفتیم بزاریمت تو کالسکه . در ضمن باباجون برای شما یه هزارپای خوشگل خریده که عکساش رو همراه با سفره هفت سینی که درست کرده میزارم تو ادامه مطلب.

پسر نازم فکر کنم این آخرین پست امسالم باشه .

ساعت چهار صبحه و تو و بابایی خوابین و من با وجود خستگی بسیاررررررررررررررررررررر زیاد خوابم نمیبره و دارم به سالی که گذشت فکر میکنم .

گذشت مثل برق و باد ، میدونی دارم به چی فکر میکنم ؟

به ماههای آخر بارداریم که توی سال 91 بود....

به سختی هایی که برای نگه داشتنت حتی برای یک روز بیشتر توی شکمم کشیدم.....

به روزهایی که توی اتاقت می نشستم و خیره به وسایل اتاق و به اومدنت فکر میکردم...

به روزهایی که با دوسته خیلی خوبم آوا جونم میرفتیم کلاس بارداری و جفتمون باهم دیگه قندمون رفت بالا و نی نی هامون باهم دیگه توی یه روز بدنیا اومدن.....

به اون روزی که از پله ها خوردم زمین و نتیجه این همه زحمتم برای رفتن کلاس بارداری و زایمان طبیعی به هدر رفت و مجبور شدیم شما رو با سزارین بیاریم بیرون....

به تمام زحمت هایی که پدرت برای حفظ سلامتی جفتمون کشید.....

به اون روزی که برای خرید پرده اتاق شما با خاله سارا رفتیم مولوی و ماه رمضون بود و بابا روزه اما متاسفانه من و خاله خیلی خیلی تشنه بودیم و بابا هم میدونستم دسته کمی از ما نداره اما با این حال ما آب خنک خوردیم و عزیزترینم فقط نگاه کرد (خیلی وقتا میشه که به اون روز فکر میکنم هروقت هم یادش میوفتم دلم کباب میشه)

به لحظه ای که داشتم روی ویلچر میرفتم توی اتاق عمل و اشک میریختم....

به لحظه دیدار.....

آرتین عزیزم ، همین سالی که داره بارش رو جمع میکنه و میره ، بهترین سال زندگی من و پدرت بود....

به خاطر لطفی که خداوند بهمون داشت و تو فرشته پاک و معصوم رو مهمون خونه دلمون کرد.

هر روز خدا رو به خاطر داشتنت و بودنت شکر میکنیم.

متشکرم که بر ما منت گذاشتی و اجازه دادی هر ثانیه از داشتنت غرق لذت و شادکامی باشیم.

عزیزترینم پیشاپیش سال نو مبارک.....

دوستت دارم...

اینم هزارپای پسری

 

 

 

 

اااااااااااا این دیگه کیه ؟؟؟ بازیکنه جدیده؟؟؟؟؟؟؟؟

 ای شیطون .... فرهاد مجیدیه که !!

سفره هفت سین عروسکی تو اتاق پسری

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله زهره مامان آرشیدا کوچولو
27 فروردین 92 1:20
مامانی عکس های عید گل پسری رو نمیخوای بگذاری دیگه ؟ دلمون آب شد خــــــــــب
مریم (آوا)
1 اردیبهشت 92 20:09
عزیزم امیدوارم سال جدید سالی خوب و پر از شادی و سلامتی برای خانوداه ی 3 نفریتون باشه

آرتین گوگولی خیلی ناز شده فکر کنم تا تو بخوای بیایی خونمون بچه ها رفته باشن کلاس اول


مرسی دوستم
فکرکنم با این اوضاع عروسی آرتین همدیگر رو ببینیم :-)
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد