هفده ماهگی آرتینم
می بوسمت میخندی
وقتی که می خندی زندگی جاری می شود
به چشمانم که خیره می شوی معصومیت نگاهت مرا تا آسمان می برد
گریه که می کنی قلبم تکه تکه می شود
عاشقانه می بوسمت چه شیرین می خندی
می خوابی اما دلم برایت تنگ می شود
واژه کم می آورم برای توصیفش عجب احساسی ست "احساس ناب مادری"
همین که تو را دارم ، بهترین هدیه ی دنیا را دارم ،
دیگر در بین ستاره ها به دنبال درخشانترین ستاره نیستم ،
در میان گلها به دنبال زیباترین گل نیستم.
تو کهشکانی هستی از پرنورترین ستاره ها
گلستانی هستی از زیباترین گلها
سلام پسر گلم هفده ماهگیت مبارک باشه
پسرم دیگه واسه خودش بلبلی شده و حرفای بامزه زیاد میزنه، سلام کردن ورد زبونشه و به هرکی میرسه سلام میکنه حتی به مورچه های روی زمین ، اگر از جلوی آینه قدی خونمون رد بشه و خودشو تو آینه ببینه میگه نی نی ســــــــــلام، نمیدونم چرا به خودش میگه نی نی . آرتین عاشق همه بچه هاست ، با همه مهربونه . هر بچه ای که ببینه چه کوچکتر چه بزرگتر میره طرفشون و اونا رو بغل میکنه و میبوسه.
وقتی با خاله سارا صحبت میکنه میدونه که یه پسر خاله داره و به خالش میگه " آگه مانی کوش" من از این حرفِ آرتین این برداشت رو میکنم که میخواد بگه مانی خوبه؟ یا وقتی با خاله سمانه صبحت میکنه میگه " نمانه دایی کوش" ( به شوهر خالش میگه دایی) یعنی دایی خوبه ؟ ماشالله هزار ماشالله آرتینم باهوشه. وقتی بابا از سرکار میاد خونه میگه بابا اومـــــد، با بچه ها که میخواد بازی کنه خطاب به اونا میگه نی نی بدو، ینی بیا دنبال بازی و تو بدو من بیام دنبالت ، اگر بابا از در خونه بره بیرون میگه بابا وایسا. غذای مورد علاقش ماکارونی که خودش میگه "گامونگی". باید حتما کنار غذاش ماست باشه. وقتی خونه خودمون هستیم خیلی خوب غذا میخوره ولی اگر بریم جایی همش بازیگوشی میکنه و به سختی باید بهش غذا داد.
تو این ماهی که گذشت یه سفر با همسفرهای خوبمون به کیش داشتیم. سه روز قبل از مسافرت دایی مهدی پیشنهاد داد که بریم کیش و همه ی کارا خیلی سریع انجام شد و ما راهی شدیم . منصورخان دوست داشتنی و شهناز خانوم فوق العاده مهربون ( از دوستای دایی مهدی) که از سانفرانسیسکو به تهران اومده بودن هم یکی از همسفرای ما بودن. آرتین عزیزم هم کلی استفاده کرد از این مسافرت. ینی هرچی شیطونی این ور و اون ور قایم کرده بود رو میریخت بیرون و وسطای روز که از خستگی نمیدونست کجا بخوابه یه جا گیر می اورد و ولو میشد....
قبل از اینکه بریم مسافرت آرتین گلو درد و یه چند ساعتی تب داشت که وقتی بردمش دکتر بهم گفت گلوش چرک کرده اونم خیلی زیاد بخاطر همین چرک خشک کن خیلی قوی بهش داد (آزیترومایسین) خب منم به موقع داروهاشو دادم که خدایی نکرده تو مسافرت اذیت نشه و وقتی داشتیم برمیگشتیم آرتین تو هواپیما کلن خواب بود و این باعث شده بود که عرق بکنه و متاسفانه موقع پیاده شدن از هواپیما چون باد شدیدی میاد ، باد به آرتین خورد و دوباره آرتین مریض شد . خیلی از این بابت ناراحتم که کوچکترین بادی اگر به آرتین بخوره چرا سریع مریض میشه . این موضوع رو با دکترش در میون گذاشتم و ایشون روغن ماهی (Aqua Marine) براش تجویز کرد . دو روز اولش رو با کلک بهش دادم و اما روز سوم، وقتی روغن رو بهش دادم حسابی هرچی هم قبلش خورده بود رو بالا اورد. منم از اون روز تا حالا بهش ندادم آخه دلم براش میسوزه من خودم حالم از بوش بهم میخوره نمیدونم چجوری وروجکم باید این روغنه بد بو رو هروز اونم 5 سی سی بخوره...
یه نگرانی خیلی بدی دارم اونم بابت واکسن هجده ماهگیه آرتین هست، خدایا خودت کمک کن. این استرس از چند ماه پیش شروع شده و هربار که بهش فکر میکنم اعصاب خورد میشه . بابت هیچ یک از واکسن ها استرس نداشتم حتی اولین واکسن ، ولی این یکی خیلی نگرانم میکنه چون دیگه آرتین الان بزرگ شده و کاملا میتونه متوجه بشه و اینکه از خیلی ها شنیدم اون واکسنی که به پاش میزنن تا یک روز پادرد بدی داره و بچه ها رو کلی اذیت میکنه حالا بماند که همراه با تب هست . امیدوارم اینم مثله قبلی ها بدون درد و مشکل تموم بشه.
عروسکم خوشگلم عزیزترینم همه وجودم دوستت دارم اندازه ی خدا