آرتین عزیزمآرتین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره
آراد عزيزمآراد عزيزم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

مادرانه

دلبندم، بند بند دلت را به خدايى بسپار كه بيشتر از من هوايت را دارد....

اولین نوروز باستانی

  پسر عزیزم نوروز سال 1392 شمسی اولین نوروز زندگی شماست، البته اگر در اصل بخواهیم حساب کنیم اولین نوروز شما سال 1391 بود چون اون موقع بود که شما یواشکی اومدی تو دل مامانی و پیش ما بودی..... ولی در هر صورت نوروز سال 1392 شمسی اولین عید باستانی زندگی شماست که پیش ما و در کنار سفره هفت سین حضور داری و به ندای تحویل سال گوش می دی.... من و مادرت در اولین بهار زندگیت بهترین های روزگار رو برات آرزو می کنیم و امیدواریم همیشه تندرست و پیروز و ماندگار باشی....... "عیدت مبارک پسر توپولی" در ضمن چند تا عکس خوشگل با هفت سین داری که در روزهای آبنده به وبت اضافه میشه.... دوووووووووسسسستتتت داااااااااا...
30 اسفند 1391

بوی بهار

خوش‌ به‌حالِ غنچه‌های نیمه‌باز بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخه‌های شسته، باران‌خورده پاک، آسمانِ آبی و ابر سپید، برگ‌های سبز بید، عطر نرگس، رفص باد، نغمۀ شوق پرستوهای شاد خلوتِ گرم کبوترهای مست نرم‌نرمک می‌‌رسد اینک بهار خوش به‌حالِ روزگار   آرتینم سلام و عید عروسکیت مبارک  ما امسال ، البته طبق نظر بابا سفره هفت سین رو عروسکیش کردیم و با اجازه تون تو اتاق شما بساط رو ولو کردیم . بخاطر همین گفتم عید عروسکیت مبارک امشب بابا جون خیلی زحمت کشید و با تمام خستگیش سفره هفت سین رو خودش تنهایی درست کرد و چید . تازه چون شب عید هم بود ...
30 اسفند 1391

راه رسیدن به مهربانی، ورزیدن آن است.

آرتین عزیزم سلام، "این روزا از پس سختیها و محنتهای دنیا و درگیریهای کاری وقتی به خانه بر میگردم، سلام گرم مادرت و پیرو آن برق نگاهت و لبخند ساده و فارغ از توقع تو مرهم خستگی من می شه." وقتی از راه میرسم، وقتی تو از خواب پا میشی ، مخصوصاً زمانی که با صدایی از خواب میپپری...  و حتی وقتی از دل دردی یا هرچیز دیگه ای ناراحتی و ناله می کنی...  منو که بالای سر خودت میبینی شروع می کنی به خندیدن ...  و با صداهایی که فقط خودتو خدای خودت معنی اونا رو می فهمین با من حرف می زنی...   بله عزیزم، وقتی تو در هر حالتی که هستی . . . با دیدن من لبخند می زنی، اون موقع هست که همه گرفتاریام یادم میره و م...
22 اسفند 1391

سه رقمی شدی :)

پسر گلم سلام عشقم سه رقمی شدن روزهای زندگیت مبارک باشه پسرکم امروز شما 101 روزه شدی ایشالله 101 سالگیت مامان جونم ، آخ که نمیدونی چقدر شیرین تر شدی، همونطور که بابای مهربونت گفت اینقدر صداهای بامزه از خودت درمیاری که دلم میخواد بچلونمت و بخورمت.... بابا قبلنا وقتی از سرکار میومد خونه یه راست میرفت تو اتاق لباساشو در می اورد بعد میومد باهم گپ میزدیم ولی از وقتی شما بدنیا اومدی تا از در میاد تو هرچی دستش باشه از کیفش گرفته تا خریدایی که کرده همرو نگه میداره تو دستش (حداقل محض رضای خدا نمیزارتشون زمین ) همونجوری میاد بالای سرشما کلی باهات حرف میزنه و شما هم که سریع شروع میکنی به دست و پا زدن و خندیدن . راستی بابا چند روز پیش ر...
21 اسفند 1391

رمز گشایی گریه نوزادان

رمزگشایی گریه نوزادان   با برنامه نوین زیر مکالمه با نوزادتان و درک نیازهایش را آغاز کنید. صدا ها و گریه های نوزاد بی مفهوم نیست و در واقع با این روش او سعی میکند با شما حرف بزند و برای رفع نیاز هایش از شما کمک میخواهد برای این گریه ها و صدا ها دلیل و نظم خاصی وجود دارد. دانستن مفهوم این صدا ها شما را به دنیای مکالمه با نوزادتان هدایت خواهد کرد. تا الان شما توانایی این را دارید که گریه خاص نوزاد خود را از دیگر نوزادان تشخیص دهید و در واقع شما به زبان خاصی با او ارتباط برقرار کرده اید. 1 - Neh or Nah یعنی "من گرسنه ام". اگر شما در گریه نوزاد خود این صدا را میشنوید یعنی اینکه زمان شیر دادن است. بخش مهم این صدا حرف "ن" است که...
8 اسفند 1391

واکسن دو ماهگی و اولین مسافرت پسرم

امروز 15 بهمن الان که دارم برات می نویسم شما روی پاهای بابا هستی ،(اینجا رشته خونه خاله سارا) آرتینم واکسن دو ماهگی شما رو باید نهم بهمن میزدیم که متاسفانه نشد ، چون من حسابی مریض شدم یعنی سرمای شدید خوردم و تب کردم و بازم متاسفانه پسرم قشنگم هم از من گرفت و چون شما تب داشتی وقتی بردیمت بهداشت که واکسنت رو بزنیم بهمون گفتن ممکن تبت تشدید بشه و نزدن، گفتن هروقت حالت خوبه خوب شد واکسنش رو میزنیم . از اونجایی که چند وقتی بود هوس مسافرت کرده بودیم تصمیم گرفتیم بریم مسافرت و چون حال شما بهتر شده بود گفتیم واکسنت رو اونجا میزنیم و اومدیم رشت خونه سارا خواهر من. موقع اومدن شما خیلی پسر خوبی بودی و خوابیدی و فقط یه بار بی...
16 بهمن 1391

بالاخره تنهایی رفتم بیرون

آرتین جون مامان سلامممممممممممم الهی قربونت برم که الان داری به خودت می پیچی آخه شما کولیک (قولنج) داری، مامانو ببخش که دیر دیر وب رو آپ میکنم برای اینکه ذوست ندارم وقتم رو بدون تو پر کنم عسلکم بالاخره تنهایی رفتم بیرون (آرایشگاه) ، اولین بار بود ، دقیقا مثله آخرین باری که تو دلم بودی البته این بار شما تو بغله بابایی بودی . از شبه قبلش برات شیر دوشیده بودم که اگر شیر خواستی (یه درصد فکر کن نخوای ) بابا بهت بده . با کلی استرس رفتم . همش میگفتم ولش کن یه وقته دیگه اما مگه میشد چون بالاخره باید یه روزی میرفتم دیگه ، شما رو هم که نمیتونستم با خودم ببرم . وقتی از در رفتم بیرون ( به جون مامان راست میگم) دلم برات تنگ شدددددددددددددددد...
7 بهمن 1391

مادر که باشی

وقتی مادر میشی و یه گربه چاق و خپل میبینی به احترام اینکه شاید حامله!! باشه حالا چه از ازدواج دائم و چه از یه صیغه دو ساعته ..به احترامش..نه بابا کلاهتو که بر نمیداری..بلکه با محبت نگاش میکنی و توی دلت حتی میلی به پخخخخخخخخ کردن و جیغ کشیدن براش پیدا نمیشه.. این یعنی سندروم گربه ترسونی که داشتی به برکت وجود این بچه الحمدلله داره رو به بهبودی میره!!!! خدا هم مریض ها رو شفا بده. وقتی مادر میشی دیگه شب ها مثل آدمیزاد میخوابی و لنگ و پاچت توی حلق و دهن و روده شوهرت نمیره چون یه فرشته کوچولو کنارت خوابیده که تا غیژ و غیژ کنی روی تخت آنچنان زندگی رو نصف شب به کامت شیرین میکنه که قابل توصیف نیست.  وقتی مادر میشی دنیا کوچیک میشه ...
7 بهمن 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد