آرتین عزیزمآرتین عزیزم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره
آراد عزيزمآراد عزيزم، تا این لحظه: 9 سال و 1 ماه سن داره

مادرانه

دلبندم، بند بند دلت را به خدايى بسپار كه بيشتر از من هوايت را دارد....

پانزده ماهگی پسرم

زندگی میکنم و برایش دلیل هم می آورم: دوست داشتن تو... احتیاجی به تسبیح نیست دستانت را که به من بدهی با انگشتانت ذکر دوست داشتن میدهم...   مرا که متولد کرد؟  مادرم  ؟  خدای احد واحد  ؟ نه . نمیدانم. تنها چیزی که به یاد می آورم این است  که وقتی به دنیا آمدم که  چشم های زیبای تو   را ، لبهای کوچک تو  را ، پاکی و بی آلایشی تو رادیدم .  مرا تو به دنیا آوردی  ...  و دنیایی  را به من بخشیدی که همه ی روزهایش ، روز درس گرفتن، روز جنگ برای زندگی ،  روز عشق ورزیدن بود. دیدن ذره ذره بزرگ شدن ات  هدیه با ارزش امید به فرداهای م...
9 اسفند 1392

چهارده ماهگیت مبارک عسلم

لبخند تو، تمام تعادل شهر را بر هم میزند، تو بخند، من شهر را دوباره میسازم...     شیطون کوچولوی بانمک چهارده ماهگیت مبارک یه خبر خوب که توی این ماه برای ما افتاد این بود که شما دیگه (گلاب به روت) پی پیت رو میگی، اول رنگ و وارنگ میشی بعد میگی پـــــی پـــــــی.... منم زودی رفتم برات شورت آموزشی خریدم البته فلن که به کارم نیومده ولی در آینده ای نزدیک حتما ازش استفاده میکنم. پسرم اینماه یه سرماخوردگی کوچولو داشتی که خوشبختانه خفیف بود و مشکلی پیش نیومد. چند هفته ای میشه که خیلی بد خواب شدی و علتش دندونای آسیابت (کرسی) هستن که دارن در میان .  آرتین باهوشم مثله همیشه ما رو ب...
9 بهمن 1392

سیزده ماهگی آرتین کوچولو

  سلام عشق مامان   سیزده ماهگیت مبارک باشه آرتین نازم. یکسال و یکماهههههه شدی شیطونکم. خیلی برام زود بود بیام بنویسم یکسال و یکماه. وای که چقدر زود گذشت، دیگه بزرگ شدی و رفتی قاطیه مرغا   آرتینم به خاطر ماه محرم ما نتونستیم برات جشن درست و حسابی بگیریم ولی بجاش یه تولد کوچولوی خانوادگی برگزار کردیم تا اولین سال زمینی شدنت رو دور هم باشیم. ایشالله زنده باشی تا تولد سالهای دیگری از عمرت رو باشکوه تر جشن بگیریم. الهی قربونت برم که تو این ماه حسابی اذیت شدی. اونم به خاطر یه ویروسه لعنتی که امیدوارم دیگه هیچوقت سروکلش پیدا نشه. حدود دوهفته پیش بود که یه روز از خواب بیدار شدی احساس کردم بدنت داغتر ا...
9 دی 1392

پلک جهان می پرید، دلش گواهی می داد اتفاقی می افتد و ......

شاهزاده ی زیبای ما "" آرتین ""   ساله شد    یاد گرفتم بخندم و گریه كنم  سپس نشسته و بایستم  و حالا حتی می تونم راه برم اگه شما دست های كوچولوم رو بگیرید  هی دنیا من دارم یك ساله می شم       پارسال این موقع.... دیگه چیزی نمونده تا بیایی مثل دیوونه ها من بی قرارم تو میرسی, تو دستات پر عشقه دارم ثانیه ها رو میشمارم یه حسی تو وجودمه که میخوام به زیبایی تو خیره بمونم تو اغوشم بگیرمت عزیزم بگم عاشقتم با دل و جونم دوستت دارم دوستت دارم عزیزم  ببین دارم بهونه تورو میگیرم ب...
9 آذر 1392

وقتی مادر میشی

وقتی مادر میشی فارغ از همه کارهای دنیا یه آدم دیگه میشی… شبا تا صبح بیداری ولی روزها خسته نیستی… انگار خدا بهت قدرتی مضاعف داده بعد از نه ماه انتظار و حمل جنین به جای خستگی، پر انرژی و پرنشاطی… با هر خنده کودکت بال در میاری و تو ابرا پرواز میکنی… دیگه بوی بد مدفوع برات زننده نیست… نگران اینی که مبادا پای بچم بسوزه… وای چرا رنگ مدفوعش عوض شده؟ اگه بچت عطسه کنه دنیا رو سرت خراب میشه. وقتی کسی حتی عزیزترین کست به بچت کوچکترین غرولندی کنه دلگیر میشی و غصه دار… آخه اون که نمیدونه تو مادری مقدس ترین واژه بشریت… وقتی گردن میگیره، غلت م...
5 آذر 1392

تولد بابا

  .همسر عزیزم امروز رو هم با هم آغاز کردیم، روزی رو که می دونستی خیلی وقت بود منتظر بودم یه بار دیگه با تو باشم ... و خوشحالم که تو رو در کنارم دارم و بیشتر از هر روزی با هم هستیم ... حس با تو بودن و لذت احساس شیرین دوست داشتنت منو می بره به اون دنیایی که می گم با تو بهش رسیدم . امروز که وقتش شده، نمی دونم باید از چی بگم، از کجا شروع کنم و تا کجا برم. امروز دلم می خواست می شد همه ی احساسم رو یکجا تقدیمت کنم. دلم می خواست برات بگم از همه ی اونی که تو دلم برای تو هست. یه شاخه گل رُز تو دستم بگیرم و صبح وقتی از خواب پا میشی بالا سرت باشم، چشمام تا وقتی چشای خوشگلت رو باز می کنی به چشات باشه، و وقتی آفتاب چشمات طلوع کرد با بوسیدن...
27 آبان 1392

یازده ماهگیت مبارک آرتینم

  این روزها مدام یاد سال گذشته می افتم ، همش پیش خودم میگم پارسال این موقع چقدر منتظر اومدن آرتین بودم و هر روز نگرانتر از روز قبل. مخصوصا زمانی هایی که باید میرفتم مطب برای چکاپ. الان که فکر میکنم پیش خودم میگم چقدر الکی خودمو اذیت میکردم گاهی هم استرسم به مصطفی منتقل میشد. قبل از اینکه این وبلاگ رو درست کنم تصمیم داشتم یه وبلاگ درست کنم برای تو آرتینم و توی اولین پستش بنویسم که قبل از تو یه نی نی کوچولوی دیگه ای چند ماهی مهمونه دلم بود اما خب خواست خدا نبود و پیشمون نموند، تا بدونی تمام نگرانی ها و استرسهایی که داشتم از اون بابت بوده. ولی بعدا منصرف شدم و تصمیم گرفتم زمانی که یکسال از تولدت گذشت برات بنویسم و چون میدونم تو جشن تولدت ...
12 آبان 1392

ده ماهت کامل شد عزیزدلم

آرتین شیطونم سلام مامانی ببخشید آپ کردن وبت دیر شد ، تقصیر خودته از بس شیطونی و مامان باید بیست و چهارساعته حواسش به شما باشه. این دیر به دیر آپ کردن ها هم پیامدهایی مثله فراموش کردن بعضی اتفاقات رو هم همراه خودش میاره مثلا من الان خیلی چیزها را یادم رفته و همش به خاطر وجود پسری شیطون و بلاچه مثله آرتینه دقیق که بخوام بگم امروز چهار روزی میشه که از مسافرتمون به رامسر برگشتیم، همون شبی که برگشتیم میخواستم بیام برات بنویسم ولی از بس خسته بودم نمی دونم چطوری خوابیدم ، وای که تو چقدر شیطونی کردی تو ماشین . یه باری هم گریه منو درآوردی بگذریم. اگر دختر بودی شاید برات تعریف میکردم که چرا ولی حقیقتش چون بعدا که بزرگ شدی و این پست رو خون...
17 مهر 1392

ده ماهگی پسر مامان

  مسافری از بهشت   خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟   این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است؟   این چه ماهی ا ست که روزها هم در آسمان است و نور میدهد ؟   این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است ؟   این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟   این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است ؟   خدایا این چه عشقی است که جانم دیووانه او شده ؟   چقدر مهربان است مهر و محبت در وجود اوست .   هدیه ی خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است .   خد...
10 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مادرانه می باشد