مسافرت بابا
مرد کوچولوی خونه ی من سلام یکی دوماهی میشد که بابا خبر داده بود برای یکسری از مسابقات فوتبالش قراره بره خارج از تهران ، تاریخش هم آخرای خرداد بود. بالاخره اون روز رسید و بابا با کلی چک و چونه زدن در مورد همراه شدن من و شما باهاش تنهایی عازم سفر شد (آخه مامانی من کلی دلیله منطقی داشتم که بابا راضی شد تنهامون بزاره وگرنه این بابای غیرتیه شما مگه میزاره یک لحظه بدون اون باشیم ) خلاصه بابا رفت ، اونم به مدت شش روز. اول فکر میکردم خب با وجود آرتین من اصلا متوجه نبود بابا نمیشم یا اگر هم بشم ، اینقدر آرتین منو درگیر کاراش کرده که فرصت دلتنگی پیدا نمیکنم، اما روزی که بابا رفت دله منم باهاش رفت. وای حتی تصورش هم نمیتونستم بکنم که اینقدر د...